برای مترجمم توضیح دادم که میخوام مردم عادی رو سوژه عکاسی ام قرار بدم. ولی فکر کنم اون منظورم رو دقیق متوجه نشد. یکی از خانم های جوان که در حال عبور بود رو نگه داشتم. مترجمم عجولانه به اون گفت که ایشون میخوان از واقعیت های جامعه عکسبرداری کنن. سپس اون خانم خندید و به فارسی یه چیزی گفت. از مترجمم پرسیدم چی گفت؟ اون گفته: البته واقعیت تلخ !
کن اسکارتر: آمریکایی ها الان دارن به خودشون میگن: چی؟ عمرا این یه شهروند ایرانی باشه! و احتمالا بیشترشون میگن: تهران تو کدوم یک از ایالت های آمریکاس؟
دوتا کامنتی که الان میزارم با نکوهش اکثر بازدیدکنندگان آمریکایی مواجه شدن که به اینا میگفتن شما باید آگاهیتون رو بالاتر ببرید!
یاکوب: احتمالا یکی دو هفته دیگه جسدش رو پیدا میکنن که به خاطر عدم رعایت حجاب به قتل رسیده
مالتر: عجیبه! مگه نباید موهاشون رو بپوشونن؟ موهای این که به وضوح مشخصه! امیدوارم یه موقع اسید رو صورتش نپاشن
ماریا: چه خانم باوقار و زیبایی
آماندا: متشکرم از خانم های تهرانی که اجازه دادید براندن ازتون عکس بندازه و برای ما منتشر کنه. اگر کامنت من رو میخونید میخوام بگم که کامنت های نفرت انگیز بعضی ها رو(که خلاف چیزی هست که اکثر ماها فکر میکنیم) نادیده بگیرید و افتخار کنید به اینکه باعث شدید چیزی هرچند کوچک به آگاهی ما اضافه بشه.
فیلیپ: من سال ۲۰۰۹ به ایران سفر کردم و عاشق این کشور شدم. اصفهان، شیراز و بقیه شهرهایی که رفتم رو واقعا دوست دارم. جذابترین قسمتش هم خوده مردم ایران بودن. در تمام سفرهایی که تا به حال داشته ام هرگز با اینچنین مهمان نوازی و صمیمیتی از طرف مردم مواجه نشده بودم.
اینها آتش نشانان ایستگاه ۶۴ شمال تهران هستن. وقتی فهمیدن من از نیویورک اومدم ازم پرسیدن تو هم یه آتش نشان هستی؟
لنا: چرا آتشنشانا همیشه خوشتیپ به نظر میان؟
کدی مای: عکسات واقعا نظر منو نسبت به ایران عوض کرد. ازت ممنونم
جولی: من عاشق اون آقاهه هستم که داره زیرچشمی از پنجره نگاه میکنه
برایان: مادربزرگ من به عنوان مادری که یکی از پسرهاش رو در جنگ ویتنام از دست داد یه بار بهم گفت که معتقده اگر مردم فقط به چهره های دشمنان احتمالیشان نگاهی بیندازند و اینو درک کنن که اونا هم واقعا انسان هستن، تب جنگ ها فروکش میکنه. اون همچنین میگه اگر مادران زمامدار امور بودن هیچوقت هیچ جنگی اتفاق نمیفتاد.
سامانتا: چیزی که برام جالبه اینه که همه این عکس هایی که از ایران برامون آپلود کردی به نظر میان تو همین نیویورک گرفته شده باشن. واقعا جالب و زیبا هستن
وقتی ازشون خواستم یه عکس از اونا بندازم، لبخند زدن و جوابی ندادن. برداشتم این بود که اونا مایل به این کار نیستن. مترجمم گفت فکر کنم اونا موافق باشن. به خاطر تواضعشون جوابی ندادن. رفتاری که خیلی از ایرانی ها دارن. یه بار دیگه ازشون درخواست کنی قبول میکنن.
آدریانا: ایرانی ها مردم شگفت انگیزی هستن. من خیلی از ایرانی هایی که به آمریکا مهاجرت کردن رو میشناسم. اونا واقعا شهروندان فوق العاده ای هستن.
شانون: فکر کنم اسم این سنت ایرانی ها “تعارف” باشه. امیدوارم درست نوشته باشم. شما سه بار یه چیزی رو میخواید یا میپرسید. اگر در بار سوم اون شخص همچنان بگه نه، این یعنی واقعا نه. دو بار اول اگر بگن نه این نشونه ادب و تواضعشونه
ایوان: این منو یاد مردم اروپای شرقی میندازه وقتی برای اولین بار اومده بودن آمریکا. همون شب به مهمونی شام دعوت شدن. وقتی میزبان که آمریکایی بود بهشون پیشنهاد غذای اضافه و بیشتر رو داد اونا گفتن نمیخوریم. به هوای اینکه میزبان آمریکایی مثل تشریفات سنتی اونا بهشون اصرار کنه: -”لطفا یه تیکه دیگه بردارید” -”نه ممنون. همین کافیه” -”خواهش میکنم بردارید. غذا که زیاده” -”نه حقیقتا نمیتونم. سیر شدم مرسی” -”دست منو رد نکنید دیگه. فقط یه تیکه” -”حالا که اصرار میکنید چشم…” ! ولی نمیدونستن برای آمریکایی ها “نه” یعنی “نه” و بلافاصله بعد از اولین و تنها “نه”ای که گفته میشه، غذا رو جمع میکنن میبرن و اروپایی ها همینجور شگفت زده مونده بودن و شاید کامل هم سیر نشدن !
میگفت تصمیم داره بازیگر بشه
وسط جمعیت داشت میومد سمت ما و فریاد میزد: برید کنار، احمدی نژاد داره میاد ! نگهش داشتم ازش عکس بگیرم. میگفت برنامه روزانه اش اینجوریه که قلیون میکشه بعد میره سرکار. بعد دوباره قلیون میکشه با طعم دوسیب !
جولیا: عجب برنامه فشرده و شلوغی داره !
مارتا: و سرانجام ما همه به راز واقعی زندگی پی بردیم !
اریک: به نظر میاد واقعا داره از زندگیش در عین سادگی لذت میبره و میدونه چجوری شاد باشه
اصفهان
کتی: شبیه Liv Tyler هست
قبل از انقلاب اینجا یه دیسکوی معروف بود. الان تبدیل به رستوران شده
مادر و دختر، در حال خرید در یک مجتمع تجاری، شمال تهران:
ربکا: کدوم مادره کدوم دختر؟
کریسی: من همیشه فکر میکردم زنان ایرانی لباسای معمولی میپوشن. متشکرم ازت براندن که به ما نشون دادی بدون دانستن واقعیت ها در مورد چیزی قضاوت نکنیم
شاون: من منتظر بودم یکی کامنت بزاره بگه: اوه مای گاد! مگه تو ایران مرکز تجاری هم وجود داره؟!
جنی: من عاشق این عکسهایی هستم که توی این مدت از مردم ایران گذاشتی. چون به طرز عجیبی روی شناخت ما از مردم دوست داشتنی ایران تاثیرگذار بود و به ما آمریکایی ها اجازه داد تصاویر واقعی اونا رو ببینیم نه تصاویر کاریکاتورگونه و اغراق آمیز فاکس نیوز رو!
گیلبرتو: رسانه ها ! ما باید در مورد چیزهایی که شما تا به حال در مورد ایران به خوردمون دادید به طور جدی باهم صحبت کنیم
الیسون: شبیه مرکز تجاری نزدیک خونه ما در همین نیویورک هست. خوشحالم از اینکه دارم بُعد پیشرفته و نرمال ایران رو میبینم. خیلی متفاوت نسبت به اون چیزی که توی تلویزیون دیده بودم
برندا: چرا ما اینقدر ذوق زده شدیم از دیدن این دو خانم؟ چون مثل ما غربی ها راحت لباس پوشیدن؟ چون با این تیپ و لباسا خوش استیل به نظر میان و شبیه ماها شدن؟ اون ها بازم میتونن شیک و خوشتیپ باشن حتی اگه چادر یا برقع سر کنن و یا لباسی بپوشن که مطابق فرهنگ و عرف جامعشون باشه. انسان های خوب همه جا میتونن باشن حتی اگه تیپ و لباسشون شبیه ماها نباشه
پاملا: براندا، من ندیدم کسی اینجا گفته باشه اونا زیبان چون شبیه ما غربی ها تیپ زدن. همه ی کامنت هایی که من دیدم خیلی با حسن نیت در مورد شیک بودن اون ها صحبت کرده بودن. حالا کاری به اون چند نفری ندارم که نوشته بودن اینا هیچ نشانی از یک زن ایرانی ندارن چون برقع نپوشیدن
اینجا شیرازه. عکسبرداری من تازه تموم شده بود. یه تاکسی گرفتیم و سوارش شدیم. میخواستم شروع کنم به مرور و تماشای عکس هایی که گرفتم ، یهو نفهمیدیم از کجا سر و کله پلیس پیدا شد! یکیشون سرشو کرد داخل ماشین و شروع کرد با فریاد یه چیزی رو به زبان فارسی گفتن. با خودم گفتم یا خدا ! فقط اون لحظه امیدم به این بود که اوباما بتونه منو از زندان در بیاره! به مترجمم گفتم چی میخواد این؟ گفت: میخواد از اونا هم عکس بندازی…
زهرا: ایرانی ها همیشه با دیدن توریست ها ذوق زده میشن! فرقی نمیکنه بازاری باشن یا مامور پلیس!
آلکساندرا: من تابستون یه سفر به ایران داشتم. ما به تهران ، اصفهان ، شیراز و چنتا شهر دیگه رفتیم. من برام جالب بود که چقدر این مردم مهربونن. حقیقتا اون ها بهترین مردمی بودند که در تمام سفرهای دور دنیام دیده بودم. اونا عاشق آمریکایی ها بودن. حتی کسانی که ما اصلا نمیشناختیمشون مارو تو خیابون نگه میداشتن تا باهامون صحبت کنن و بعدش هم به صرف چایی و سوپ دعوت میکردن. هیچ چیز برای من غم انگیزتر از دیدن تصورهای غلط آمریکایی ها نسبت به این مردم نازنین نیست.
سو جونز: با دیدن این تصاویر خیلی دلم میخواد یه سفر به ایران برم. مردمشون به نظر خیلی خونگرم میان.
حافظیه شیراز
بام تهران
نیکول: هرکی رو تو ایران میبینی فتوژنیکه و آماده اس برای عکسبرداری !
هاولی: اگه لیز بخوره… :دی
ادموند: من عاشق کتش هستم. چه فشن شویی. ای کاش میتونستم اینو به خودش هم بگم
کریس: عجب منظره زیبایی. عکس هایی که گرفتی من رو ترغیب میکنه یه سفر به ایران برم. علیرغم بی ثباتی سیاسیش
کارولین: میخوام ازت تشکر کنم به خاطر این تصاویر. تو یک نمای بسیار زیبا و کاملا متفاوت نسبت به اون چیزی که رسانه ها پخش میکنند رو از ایران و مردمش به ما نشون دادی
تنا: با این عکسا من دارم به این فکر میکنم که احتمالا نیمی از دخترای ایرانی مدل های فشن هستن
شرمین آشا: چرا دخترای ایرانی اینقدر خوشگلن؟ من مطمئنم جهش های ژنتیکی باعث شده اونا با ویژگی های مثبت ظاهری متولد بشن
این مرد راننده تاکسی ما بود توی تهران. میگفت ۸ سال تو آمریکا زندگی کرده و تصادفاً در همان خیابانی که من در جورجیا زندگی می کردم، اقامت داشته. او با پرداخت ۱۵۰۰ دلار از طریق مرز مکزیک وارد آمریکا شده. می خواسته در آمریکا به دانشگاه بره و دندانپزشک بشه اما خیلی زود میفهمه که آمریکای خیالیش از آمریکای واقعی خیلی سخاوتمندتره! علیرغم اینکه ۸ سال توی یه کارخونه مشغول به کار بود ولی باز هم نتونست در اجتماع برای خودش جای پایی باز کنه. میگفت: “بعد از حادثه یازده سپتامبر زندگی برای مهاجرین خاورمیانه ای خیلی سخت شد. یه مدتی هیچ پولی نداشتم تا حدی که مجبور شدم خون خودم رو بفروشم”. حتی یک شب هم به خاطر رانندگی بدون داشتن گواهینامه توی زندان بوده. خیلی به این در و اون در زده تا بتونه گرین کارت آمریکا رو بگیره و به صورت قانونی و دائمی اونجا ساکن بشه اما نتونسته و در نهایت به ایران برگشته.
من از اینجور آدما خوشم میاد و همیشه تحسینشون میکنم. آدمایی که همیشه در تکاپو هستن و ریسک میکنن برای اینکه به چیزی که براشون بهترین هست برسن. هرچند اون به چیزی که میخواست نرسید و من از این بابت متاسفم اما اراده اش قابل ستایشه. با این وجود، اون خودش میگفت: “قسمتم همین بوده”. اما به نظر نمی رسید خودش به حرفی که می زنه اعتقاد داشته باشه
کرایه اش برای ۴۵ دقیقه سواری در سطح شهر تنها ۶ دلار شد. اما من همون پولی که تو آمریکا برای این مقدار سواری می پردازم رو بهش دادم. ازش پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت آره. وقتی برگشتم ایران با همسرم آشنا شدم
خواستم ازش عکس بندازم. قبول کرد اما خواست که کنار تاکسی ازش عکس نندازم. میگفت راننده تاکسی بودن شغل کلاس پایینیه
ولی بهش گفتم نه کلاس این شغل اصلا پایین نیست. این شغل مردای سختکوشی هست که کار میکنن تا بچه هاشون بتونن در آینده بهترین شغل ها رو داشته باشند.
لیزا: با خوندنش اشک ریختم
آدریانا: قسمت آخرش من رو به گریه انداخت خیلی از مردم نمیفهمن اینو. شغل هایی که ازش به عنوان بی کلاس یا سطح پایین یاد میشه چیزی هست که والدین من انجامش دادن تا من رو به جایی برسونن که امروز هستم. ازت ممنونم به خاطر این نگاهی که به مسائل داری و همچنین متشکرم از پدر و مادرم.
سونیا: جمله آخرت خیلی دلگرم کننده بود
زهرا: پدر من در شیراز راننده تاکسی بود و من الان استاد دانشگاه هستم در آمریکا. حق با توئه. این شغل کلاسش پایین نیست. بلکه این شغل مردانیست که به سختی کار میکنند تا آینده خوبی برای بچه هاشون بسازن
رادولف: قسمت آخر باعث شد چشمانم اشک آلود بشن. من این موضوع رو خوب درک میکنم به عنوان پسر یک مادر مهاجری که از همه چیزش گذشت تا بتونه زندگی که آرزوش رو داشت برای خودش و بچه هاش بسازه. او به سختی ساعت های طولانی رو به عنوان پیشخدمت رستوران کار میکرد و توی کارخونه های مختلف هم کارای کمرشکن رو انجام میداد. و من الان در حال استخدام برای کارآموزی پزشکی هستم. با این امید که بتونم زحمات مادرم رو به نحو احسن جبران کنم.
آلکس: مردم هرگز نباید از داشتن یه شغل شرافتمندانه ای که دستمزدش پایینه شرمنده باشن. اونایی باید شرمنده باشن که شغل هایی دارن که درآمدهای نجومی داره و کارشون هم قانونی نیست و یا به مردم آسیب میرسونه یا به محیط. ولی متاسفانه برعکسه. ای کاش توی طرز فکرمون یه تجدید نظری بکنیم.
رانیا: من همیشه میگم خدا این جهان رو خلق کرده ولی مردم ورداشتن اونو مرزبندی کردن و سیم خاردار کشیدن به اسم کشور خودشون! ما چه حقی داریم که اجازه بدیم یا ندیم به کسی تا هرجایی از این سرزمین خدادادی که دوست داره زندگی کنه؟
کیسی: به این مرد احترام میزارم. از دست دادن همچین آدمی برای آمریکا ضرر و به سود ایران شد. برات بهترین ها رو آرزو میکنم برادر
روحانیون ایران – چه خوب یا چه بد، اونا همسو با حکومتشون هستن. خط مشی اونا شبیه همتایان غربی شان است. او میگفت: مردم آمریکا آدمای خوبی هستن. مشکل ما با دولت آمریکاست
جنی: بهش بگو خوده ما مردم آمریکا هم با دولت آمریکا مشکل داریم !
ناتالیا: شبیه بابانوئله
اون اصرار داشت که بگه خوش عکس نیست! ولی به نظرم خیلی زیبا افتاده
پولاک: ایرانی های چشم آبی
دنیل: ای کاش منم به اندازه او بدعکس بودم !
جکس: من عاشق دیدن این خانم هایی هستم که پوششی زیبا ولی با حجب و حیا دارند. با برهنگی هایی که این روزا شاهد هستیم مخصوصا در آمریکا، تماشای این تصاویر مثل تنفس یه هوای تازه میمونه
لورن: من تا به حال سه بار به تهران سفر کرده ام. اونا مردمانی مهمان نواز، خونگرم، با فرهنگ، باهوش، خوش مشرب و شوخ طبع هستن. مطلع باشید که رسانه ها چیزی رو نشون میدن که باب طبع سران قدرت باشه. دولت آمریکا میخواد مارو از ایران و ایرانی ها متنفر کنه تا برای حمله به این کشور رضایتمون رو جلب کنه. این مردم، دشمن ما نیستند. اینا هم مثل ما انسانن که دارن توی یه کشور دیگه ای زندگی میکنند
تریسی: ۹۰ درصد ایرانی ها اعتقادی به پوشش اسلامی ندارن. اونا دلشون نمیخواد از فرق سر تا نوک پاشون رو بپوشونن. من اینجا دوستای ایرانی زیادی دارم که شبیه خوده ما لباس میپوشن. ولی وقتی برمیگردن ایران روسری سر میکنن و حجاب دارن. چون قانون کشورشونه. ضمن اینکه کشورشون در اختیار ۱۰ درصدشونه که چون ثروتمند هستن دارن بهترین زندگی رو توی ایران میکنن. اگر همه مردمشون همین وضعیت رو داشتن الان با کشورهای غربی چندان تفاوتی نداشتن. بنابراین چیزی که در رسانه ها نشان میدن، واقعیت های ایران نیست
باربارا: تبلیغات رسانه ها واقعا قدرتمند هستن. من از دیدن این تصاویر شوکه شدم. این تصاویر باعث شدن من متوجه این موضوع بشم که تا قبل از دیدن این آلبوم حتی یک تصویر مثبت هم از ایران ندیده بودم
روسلین: من همیشه این برام جالب بوده که با وجود حجاب روسری و.. چجوری اینا میتونن اینقدر فشن و خوشتیپ باشن
ریچل: اینکه اون میتونه زیبایی های زنانگی خودش رو بدون نمایش قسمت های برهنه بدنش نشون بده زیباست…
گروهی از پسرهای نوجوان در یکی از دبیرستان های تهران. یکیشون ازم پرسید که آیا من فکر میکنم در روز ۲۱ دسامبر، دنیا به پایان میرسه؟ بهش گفتم اگه در اون روز دنیا به پایان برسه من به همتون یه میلیون دلار میدم! همشون خندیدن
جسی: اون پسره سمت راستیه باحاله! فیگور گرفته داره بازوشو نشون میده !
میشل: اون پسره سمت چپ ردیف بالا نفر دوم میتونه یه روزی یه مدل بشه! گونه های استخونی اش عالی ان.
رایان: با توجه به این عکس و عکسای دیگه ای که انداختی به نظر میاد ایران سرزمین مدل های زیبا باشه
نینا: براندن جدی میپرسم، تو ایران هیچ آدم زشتی وجود نداره؟ اگه اینطوره که باید قبل از رفتن به این کشور حسابی به خودم برسم
دیانا: ازت ممنونم که نشون دادی زنان مسلمان مظلوم واقع نشدن و اونا هم دارن زندگیشونو میکنن. لزوما نباید به شیوه ی ما زندگی کنن که
اینا فال فروش بودن. فال من این دراومد: با آدمای حسود مشورت نکن !
اینجا ابیانه – یکی یه حرف خنده دار زده !
سینجیا: من عاشق عکساتم. آدم حس میکنم خودش اونجاس و داره باهاشون میگه و میخنده
ملانی: خدا حفظشون کنه. اون سمت راستی که از بس خندید دمپاییش دراومد
راینا: لبخندهای زیباشون منو یاد وقتی میندازه که مادرم حالش خوب بود و آلزایمر نداشت. اون موقع ها زندگیه واقعا شادی داشت. اما الان حتی نمیتونه یه لبخند بزنه
قلب من به درد میاد از این غصه
جان: من حتی نمیدونستم تو ایران هم برف میاد ! فکر میکردم خشک و بیابونیه
جنیلین: عکسایی که از ایران گذاشتی منو متقاعد کرد که تمام این کشور پر شده از سوپر مدل ها !
چریل: رو حساب نادونی من نزارید. ولی منم واقعا نمیدونستم تو ایران برف میاد. فکر میکردم ایران یه جای خشک و بایره و هواش هم گرم!
آگاتا: با خوندن کامنتا به این نتیجه رسیدم که مردم آمریکا نه مطالعه میکنن، نه در مورد چیزی تحقیق میکنن و فقط جذب چیزایی که از تلویزیون پخش میشه هستن. این روزا دیگه دنیا کوچیک شده، اطلاعات تو اینترنت جاری شده، مردم فرای از مرزها دارن باهم دوست میشن، صحبت میکنن، همدیگه رو ملاقات میکنن و به افکار و عقاید شخصی خودشون شکل میدن. اگه کسی بخواد چیزی رو بفهمه و یاد بگیره، راهش رو پیدا میکنه. مگر اینکه شما بشینید و صبر کنید تا اطلاعات رو بیارن تقدیمتون کنن و دربارش براتون شرح بدن. بعد شما سوپرایز بشید از اینکه مردم ایران دوتا سر با دستای قلاب مانند ندارن و شبیه بقیه انسان ها هستن !
داشتم رد میشدم که منو صدا زد. از من خواست که برم باهاش ناهار بخورم. و همه غذایی که داشت تنها یه بشقاب برنج بود
آدام: حس انسان دوستی در بهترین حالتش
تریسی: انگار روی قالی جادویی نشسته !
آلتاگراسیا: اونایی که کمتر دارن، سخاوتمندتر هستن. همیشه اینجور بوده
رولا: شما ایرانی هایی که میگید به داشتن آزادی ما حسودیتون میشه، ما هم به مهمان نوازی و مهربانی و سخاوتمندی شما حسودیمون میشه
و اینم آخرین عکس من در ایران
قبل از اینکه بیام ایران میدونستم موفقیت کارم کاملا بستگی به یه چیز داره: راهنما و مترجمم! مثل همه آمریکایی ها برای من یک راهنمای تمام وقت اختصاص داده شد. تمام چیزی که ازش میدونستم این بود که اسمش محمده(نفر سمت راست در تصویر زیر) و دولت ایران گواهی همراهی و راهنمایی آمریکایی ها رو بهش داده. این مرد چه کسی بود؟ و جوابش به این خواسته من چی میتونست باشه؟: “موزه ها جالبن، اما بیا به جای اون، بریم تو سطح شهر قدم بزنیم و سوژه های جالب و مردمی رو برای عکاسی پیدا کنیم”
محمد واقعا یه نعمت خدادادی بود. او نه تنها به من اجازه این عکاسی ها رو داد بلکه خودش هم با این کار موافق بود و برای انجامش با من همراه شد. اینکه از مردم و غریبه ها درخواست کنیم که ازشون عکس بندازیم کار راحتی نبود، اما او هرگز با رد درخواست از طرف کسی مواجه نشد و تقریبا همیشه در کسب اجازه از مردم برای عکاسی موفق بود. بنابراین کلکسیون عکس هایی که از دل این سفر بیرون اومد نتیجه یک تلاش مشترک بود. من با کمک چشم هایم و محمد با کلامش! بدون اون هیچکدوم از این عکس ها وجود نداشت و من ازش ممنونم به خاطر همکاری و کمکش.
در طول مدتی که در شیراز بودیم، محمود(سمت چپ) راننده ما بود. شاید بگم بامرام ترین مردی که در طول عمرم دیدم. انگلیسی رو در حد ساده و محاوره ای صحبت میکرد که همیشه تو جمله هاش اسم خودش هم میاورد. مثلا محمود خوشحال است، محمود اینجا است و…! بعضی وقتا فقط اسم خودش رو میگفت بعد با انگشت به من اشاره میکرد بعد دستشو میزاشت رو قلبش. اون مهمون نواز ترین آدمی بود تاحالا دیدم. هرموقع میخواستم از خیابون رد شم، میومد کنار من و هوامو داشت تا از خیابون رد بشم. نمیزاشت خودم در ماشین رو باز کنم. یا حتی در بطری آب رو. یکی دوبار هم یه جوری بهم تعارف زد که یعنی هرچی من دارم برای تو هم هست. یه بار من حواسم نبود که ادکلنی که داره نشونم میده رو میخواد هدیه بده به من و اشتباها درخواستش رو رد کردم! اون ۸ بار برام اسپری کرد ادکلن رو تا من بالاخره دوزاریم افتاد. و جالب ترین خاطره ای هم که از محمود دارم وقتی بود که بعد از ناهار توی باغ دراز کشیده بود و مشغول قیلوله بود. قبلش هم با دقت و سلیقه دوتا رختخواب برای من و خودش آماده کرده بود. ولی من خوابم نمیومد و تصمیم گرفتم محمود رو بیدار نکنم و خودم بلند شدم رفتم یکمی قدم بزنم کنار رودخونه. برگشتم پست سرم رو نیگا کردم دیدم محمود رختخوابارو جمع کرده داره میدوئه میاد پیش من )
آماندا: چه مرد نازنینی. ای کاش میتونستم دوست محمود باشم
سورن: به طور کلی اکثر مسلمونا خیلی خونگرم و صمیمی و مهمان نواز هستن. همه اونایی که نژادپرست و اسلام هراس هستن باید برن انسانیتی که پشت دین هست رو ببینن
ایوان: من میخوام یه اعترافی بکنم. سالهاست در آمریکا زندگی میکنم. تقریبا عاشق همه چیزه این کشور هستم. اما یکی از چیزهایی که همیشه فقدانش رو در فرهنگ غرب حس میکنم، آدمایی مثه محمود هستن. مخصوصا در بین نسل قدیمی تر
جو: اینا اون مردمی هستن که کشورمون به ما یاد داده ازشون متنفر باشیم؟
براندن: الان زنگ زدم به محمود گفتم توی اینترنت بین مردم آمریکا معروف شدی. یهو گوشیو گذاشت زمین با فریاد به زنش گفت. من دارم میرم آمریکا…
مژده: بعله همینطوره. محمود احمدی نژاد تنها محمودی نیس که ما برای شما داریم. محمودهای دیگه ای هم هستن .
لينك سايت عكاس امريكايي http://www.humansofnewyork.com/tagged/iran
:: بازدید از این مطلب : 1433
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3